پازل

روزمرگی هایی که هنوز برایم بوی تازگی میدهند ... بوی هندوانه نوبر !

پازل

روزمرگی هایی که هنوز برایم بوی تازگی میدهند ... بوی هندوانه نوبر !

به عشقی که یه جور امروز ، زود بگذره فردا شه ... سلام !‌

 

اوهووم ! یه شروع جدید ، هنوز خودمم درست حسابی متوجه نشدم که چرا استارت این بلاگ و زدم ؟! مگه بلاگ قبلیم چه ایرادی داشت ! خب حقیقتش اینه که هیچی ولی از فازش خسته شدم ...میشه فازش و عوض کرد ولی خیلی حیفم میاد ! اون بلاگ خیلی واسم عزیزه ولی دیگه راضیم نمیکنه ...اووم بهتره بگم دیگه همه نیازام و رفع نمیکنه  بازم نامفهوووم بود ؟ خب توضیحش سخته دیگه شما حساب کنین که دیگه ظرفیت انرژی منو نداره یا اینکه من دیگه ظرفیت ادبی نوشتن و در اون ابعاد ندارم ... یه جورایی بعد دانشگاه موودم بدجوری عوض شده ! اگه میخواستم اونجا بنویسم همش کچر میشد و زحمت اون یه سال و خورده ای احساس به پای نوشته ریختن از بین میرفت ! اینه که گفتم بیام انرژی غیر ادبی هه رو اینجا خالی کنم ! البته اینجا قرار نیست همش کچر باشه ولی خب انتظار چیز درست حسابی ام نداشته باشین دیگه ! خب یه وقتایی هم که احساساتم قلمبه میشه و شکسپیر وجودم میخاره بازم میرم همون بلاگ قبلی مینویسم که اونجا ام از رونق نیفته ...

خب دیگه اگه فکر میکنی این چیزا پرستیژتو خال خالی میکنه خب زوری که نیست ! نخون آقا جون...نخون !‌ ولی شما چه بخونین چه نخونین من میام مینویسم ! هر روزم مینویسم ، اگه هر روز نشد خب یه روز در میون ، اگه بازم نشد دیگه هفته ای یه روز و آپ میکنم ، دیگه نهایتا...نهایتا سالی یه بار مینویسم دیگه !

 


1. هی گفتم بلاگ قبلی ، اون یکی بلاگ ! بعد دیدم یه وقت شاید شما سعادت زیارت اونجا رو نداشته بیدین ! بیام دلتون و آب کنم که اونجام در جای خودش کچربازاری بود به زبان توهم و هاله ی دود و این صحبتا ! ولی آدرسشو نمیدم بهتون که دلتون آببببببب شه ! ( اون خوش سعادتا هم که اون ورو خوندن ! بیخود دلشون و صابون نزنن اینجا اصلا از اون خبرا نیستش ...بنده دیگه کلهم از استعداد و شعور و احساس بدوور افتادم ! )

 

2. تلاشم اینه که اینجا نوشتن شارژم کنه ....یعنی انتظارم اینه ، دیگه اگه نشد جمعش میکنم که دیگه حال و حوصله ی خاله بازی هه نیست ...

 

3. این مدل نوشتن مخصوصا این نامبرینگ آخر بیشتر خودم و یاد نوشته های نیلوفرانه ی نیلوفرنگی میندازه ، نمیدونم شاید شمام یادش بیفتید ! خب آدم باید از این طرحای خوب استقبال کنه دیگه ....(اینم واسه این که یه یادی از نیلوفر کرده باشم  )

 

4. این یکی و فقط با خودتم ،  یادته واست میگفتم : " من تموم قصه هام قصه ی توست ؟ اگه غمگینه..." فکر کردی تا همیشه همه قصه هام قصه ی تو میمونه ؟ فکر کردی هنوزم تو واسم همونی ؟ فکر کردی بلاخره یه جایی تو زندگیم وجود داری ؟ نمیتونم بفرستمت به درک ؟ ....باید بگم متاسفانه درست فکر میکنی ، هنوزم تموم قصه هام قصه ی توست !

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
salib چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:10 ق.ظ

آخرشم یه هفته میگذره اصلا حوصله نمیکنی چیزی توش بنویسی همینجوری تو مقدمه میمونه! تو کارهای مهمتری هم داری!!!

lvlarooneD پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:34 ق.ظ

وقتی کل زندگی کچره یک وبلاگ همون سالی یک بار آپ بشه و کچر باشه شرف داره به بلاگی که از اولش با ادعا شروع میشه. اینجا چه گلی میخوای به ملت فرو کنی؟‌ میخوای از حقوق زنان دفاع کنی و برا آزادی اکبر گنجی دعا کنی؟‌
برگرد بابا اون روت بهتره!

نیلوفرنگی جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:29 ب.ظ http://to0otfarangi.blogsky.com

این چرت و پرت های بالایی ها رو ول کن فدات شم!
برو جلو که هواتو خفنات دارم!
بابا بلاگ قشنگ! بابا انرژی! بابا نوشیدنی هایپ! بابا بابا! دست ما رو هم بگیر!
عزیزم ...
حقیقت اش بلاگ قبلیتم ماه بود ... همه ی اون احساس هایی قشنگ ؛ حرف های شیشه ای ... همه و هه در نوع خودش عالی بود ...
اما خب چیزی که هسن اینه که:
همیشه یه شروع جدید می تونه خوب باشه!
پس چه بهتر که از نو شروع کنی ...
مهم نیست که تفکرت یا موودت عوض شده! تو پگاهی! هر جای دنیا هم که بری! مثل من! آدمی ماهیت اش عوض نمی شه! پس سعی کن هر آنچه که از دلت می آد مستقیم اینجا خالی کنی ...
و چه بهتر که انرژیک باشه!
آدم همیشه باید انرژی و امید داشته باشه!
که چشم شیطون در آد!
بببببببببببببببببوس بوووووووووووووووووووووووس
دارمت!
نیلوفرنگی: کسی همیشه تو رو درک می کرد ....
فردا روز دیگری ست نازنین ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد